4

مَردمی که از راه دور آمده بودنند  بسیار نا امید و عصبانی بودنند . آنهاتلاش میکردنند  در متقاعد کردن مَردان مسلح برای اینکه اجازه دهند آنها از انجا به حرکتشان ادامه بدهد .
هزاران نفر از انها نشستند در وسط خیابان برای ماه های زیادی زیر باران و برف زیر نور خورشید نشستند.انها خواهش میکردنند گریه میکردنند التماس میکردنند
به مَردمی که به انها غذا میدادند لباس میدادند دارو میدادند انها در جواب گفتند باید همینجا بمانید همان چیزی که مَردان مسلح گفتند .