از اول مَردمان پیراهن پوش میگفتند یعنی{ در رادیو و تلویزیون} مَردمانی که ازراه دور امده اند حق ندارند از اردوگاها بروند چون انجا غذا خوب وجود دارد هوای تمیز در اردوگاه ها هست و کارکنان اردوگاه در حال کمک به مَردم های هستند که در اردوگاه بودند .
انها در تلاش بودند تا اختلاف بیندازند بین مَردم معمولی و میگفتند مَردمانی که از راه دور امده اند مَردمان خوبی نیستند و مریضی های خطرناکی دارند ولی این حرف ها کار به جایی نبرد .گفتند مَردمان تازه وارد کار و پول انها را گرفتند { البته که حق نداشتند چون به خاطره مَردم های تازه وارد به مَردم پیراهن پوش از همه طرف پول پرداخت می شد تا انها را در اردوگاها زندانی کنند} به این ترتیب یک سری مَردمی که حرف انها را قبول کردند شروع کردند تا به مَردمان تازه وارد رفتار بد و حرفهای بدی بزنند. ولی مَردمان خوب دست از تلاش بر نداشتند و خانه های خالی بیشتری باز کردند و مَردمان تازه وارد بیشتری را جا و مکان دادند تا انها مَردمان جدید بتوانند زندگی کنند .
با هم . به ترتیب مَردهای پیراهن پوش تصمیم گرفتند اون کاری که بهتراست را انجام بدهند: مَردهای مسلح را صدا کردند.