کنار علی کوچک یکم دورتر چندتا دوست روی خاک نشسته بودند وصحبت میکردند. بین صداها و موزیک موضوع بحث بین دوستان شنیده نمی شود……..
«…هیچ وقت نمی گذارند از اینجا برویم »…«هیچ وقت نمی گذارند زندگی کنیم»…«…»همیشه جوی ما مَردان مسلح وجود دارد«…»باید همه با هم باشیم و از حرکت نه ایستیم «…»باید دوباره وارد خانه های خال شویم «…» باید منتظر شویم«…»باید کاری انجام دهیم«…….
»چیزی نداریم«…»چیزی برای از دست دادن نداریم »…